مقلوبه

خانه‌اش زیر بمباران ویران شده بود، اما عطاف هنوز قابلمه مسی مقلوبه‌اش را داشت. در پناهگاه موقت، با برنج ته‌مانده و چند بادمجان نجات‌یافته، مقلوبه پخت. عطر غذا که در فضای تاریک پناهگاه پیچید، چشم‌های خسته کودکان درخشید. عطاف همانطور که دیس را برمی‌گرداند، زیر لب زمزمه کرد: “تا وقتی مقلوبه می‌پزیم، زنده‌ایم. تا وقتی زنده ایم، فلسطین زنده است .” آن شب، طعم مقلوبه برای پناهجویان، با چاشنی امید و مقاومت مزه ی دیگری داشت.

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *