آقای قاضی


زودتر از همه وارد دفترکارش شد. چند دقیقه‌ای پشت میز ایستاد؛ تیرماه ۶۷ را به یاد آورد؛ عید غدیری که در بیست سالگی داماد شده بود، با یادگاری هایی از روزهای سخت جبهه و یاد دوستان شهیدش.
تحصیلات حوزوی‌اش که تمام شد، برای خدمت در نظام، آزمون قضاوت داد. قبولی‌اش، او را راهی اهواز کرد؛ دادیاری‌ که در آن ماهی یک‌بار بیشتر خانواده‌اش را نمی‌دید. سال‌ها گذشت و به تهران برگشت؛ شد معاون دادستان و بعد دادستان زندان اوین.
خانه با صدای همیشگی‌اش جان می‌گرفت: «سلام دخترِ گلِ بابا.» هانیه و حامد دنیای او بودند.۲۲ خرداد، روز بازگشت همسرش از حج، به استقبالش رفت. کوتاه بود، اما گرم؛ کسی نمی‌دانست آخرین دیدارِ زمینی‌شان رقم می‌خورد.
چند روز بعد، وقتی خبر حمله به زندان پیچید، دل حامد فروریخت. پس از اطمینان از شهادت بابا، پیامکی برای مادر فرستاد: «وَ لا تَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا…»
دوم تیر ۱۴۰۴،روز تولد دخترش، با موشک‌های رژیم اشغالگر صهیونیستی که اوین را نشانه گرفت، قاضی علی قناعت‌کار ماوردیانی به شهادت رسید؛ مردی که تمام عمر پای عدالت ایستاده بود و رهایی حقیقی را همان‌جا میان انجام وظیفه یافت و پس از طواف بر گرد ضریح مطهر حرم بانوی کرامت در مقبره شهید مفتح به خاک سپرده شد.

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *