سیم چین

خانم و آقای جوان، چندباری به میزِ جمع آوری کمک ها نزدیک شدند. ظاهرشان کمی متفاوت تر از کسانی بود که برای کمک آمده بودند،رفتارشان هم. بعد از ورانداز قبض ها و طلاهای اهدایی کمی فاصله می گرفتند،گفتگو می‌کردند و دوباره نزدیک می شدند.
زیرنظرشان داشتم که اتفاقی نیفتد. مقدار طلاها زیاد بود و فضا باز…
بار آخر که نزدیک شدند، نیم خیز شدم.
“ببخشید امری داشتید؟ “
آقا به محض دیدن قبض ها با آرم دفتر حفظ و نشر  رهبری و مُهرِ ایران همدل، جلوتر آمد. خانم هم نزدیک تر شد.
در همین لحظه آقا دستش را داخل کیف خانمش بُرد. یک آن از جا بلند شدم. مرد سیم چینی بیرون آورد و همسرش دستش را به جلو . یکی، دوتا، سه تا… شش النگوی زنش را با سیم چین برید و روی میز گذاشت.
موقع رفتن با صدای آرام گفت :”میخواستم مطمئن شم به اهلش میرسه “

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *