کتاب آدینه

خانم زمانی، با لبخندی بر لب، کتاب‌ها را با نظمی خاص روی میز فلزی می‌چید. نسیم ملایم آبان‌ماه، برگ‌های زرد را در حیاط دانشگاه تهران به این سو و آن سو می‌بُرد. او هر جمعه این میز کوچک را برپا می‌کرد؛ کتابخانه‌ای سیار که هم کتاب امانت می‌داد و هم می‌فروخت.

“می‌بینی اون خانم با چادر گلدار رو؟” با چشمانی مشتاق اشاره کرد: “هر جمعه برای دختر دو ساله‌اش کتابی از سیرهٔ امامان می‌خره.”

دستی به کتاب‌های مرتب‌شده کشید و ادامه داد: “و اون حاج‌خانم با چادر مشکی، هر هفته کتاب پیشنهادی تریبون رو می‌خره برای نذر فرهنگی.”

چشمانش برق زد: “هفتهٔ پیش، خانمی اومد که وقتی کیفش رو باز کرد، فهمیدم پولی برای خرید کتابی که می‌خواست، نداره. حاج‌خانم بی‌صدا پول کتاب رو گذاشت و رفت، طوری که اون زن نفهمید. وقتی کتاب رو بهش دادم، اشک تو چشمانش جمع شد… همون لحظه فهمیدم اینجا فقط کتاب رد و بدل نمی‌شه.”

وقتی نسیم، صدای اذان را با خود آورد، خانم زمانی چادرش را مرتب کرد: “اینجا فقط کتاب نمی‌فروشیم؛ پلی می‌سازیم بین قلب‌ها. گاهی یک کتاب، همون نوری می‌شه که یکی تو تاریکی دنبالش می‌گرده.”

✍️🏻 سمانه اعتمادی‌جم
“نمازجمعه تهران”

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *