
خندهی مهراد، پسر سهسالهی همکارش، در راهروهای ندامتگاه میپیچد. حمید سر از پروندهها بلند میکند، لبخند میزند. با هر خنده کودک، یادِ رادین، پسرِ هفتسالهاش در دلش زنده میشود. همین صبح تلفنی به همسرش گفته بود: «اگر نروم، کار مردم روی زمین میماند. در همین روزهای جنگ اگر یکی دو نفر از بند آزاد شوند و به آغوش خانوادههایشان برگردند، تنها کاری است که میشود برای آرامش مردم انجام داد.» و او را به امام حسین(ع) قسم داده بود که برای رفتنش راضی باشد.
صدای انفجار اول ساختمان را میلرزاند. “عمو…” صدای گریهی مهراد در راهرو میپیچد. حمید از جا میپرد، میدود سمت در تا بقیه را خبر کند. اما صدای هقهق کودک، پاهایش را سست میکند. برمیگردد. میدود سمت مهراد، در آغوشش میگیرد. لحظهای بعد، موشک دوم سقف را میشکافد.
وقتی آوار را کنار میزنند، دستهای حمید هنوز دور مهراد حلقه است. حمید رنجبری، فرزند جانباز شهید دفاعمقدس و پدرِ رادین کوچک، دوم تیرماه ۱۴۰۴ در حمله موشکی رژیم صهیونیستی به اوین به شهادت رسید. قهرمانی که مأمور آزادی بود، با آغوشی گشوده از قفس دنیا، آزاد شد.
دیدگاهتان را بنویسید