
۱. هرمزگان؛ جایی که قلب جهان شد
چهارسال در شیراز دانشجو بود و هر بار که قرعه ی دیدار میچرخید، نامش جا می ماند. بعد از تغییر رشته و دلگیری از انتخابش، راهی هرمزگان شد. تا روزی که پیام آمد: «از هیئت محبان فاطمهالزهرا، دعوتید برای دیدار رهبری .» در مسیر بیت، با لبخند گفت: «شاید این همان باشد که آقا گفت… جایی که هستی را مرکز دنیا قرار بده.» و هرمزگان برایش قلب جهان شد.
زهرا دهقانی-علوم پزشکی هرمزگان-بهداشت مدارس
۲. دختری که ستارهها بدرقهاش کردند
دو صبح، ستارهها هنوز بیدار بودند که از سمنان حرکت کرد. چمدانش کوچک بود و دلش بزرگ. عضو هیئت محبین الزهرا بود. با شیطنت گفت: «من تعریف میکنم، تو قشنگ بنویس.» آمده بود تا شاگردان فردایش را در برابر طوفان رسانه، محکم بایستاند و از آرمانهای انقلاب برایشان بگوید.
فاطمه اکبری-فرهنگیان استان سمنان-آموزش ابتدایی
۳. گامهای کوچک، آرزوهای بزرگ
دبیر هیئت دانشجویی بقیه الله ، اولینبار بود که برای دیدار رهبری به بیت دعوت می شد. دانشجوی میکروبیولوژی بود. قصهاش از ایام فاطمیه آغاز شده بود؛ روزی که پایش به هیئت رسید و قلبش به هیئت و معنویت بیشتر از پیش آراسته شد. دلش میخواست روزی با علمش راهی برای خدمت به کشورش پیدا کند.
مائده عبدی-دانشگاه آزاد تبریز-میکروبیولوژی
۴. مسیر امید
اذان صبح را در تهران شنیدند. کیف ها روی شانه، یکراست راهی بیت شدند. اهل نورآبادِ لرستان بود و در کرمانشاه مشاوره میخواند. گفت وسط همهمه ی بازار، صدای تلفنش آمده که : دعوتی، برای روز اربعین دیدار رهبری.
و از همان لحظه، گامهایش رنگ پرواز گرفته .
زینب علی نژادی-دانشگاه رازی کرمانشاه-مشاوره
۵. سنگر عشق و خدمت
داروسازی را برای خدمت انتخاب کرده بود، نه فقط داشتن شغل. مسئول تدارکات هیئت انصارالحسین بود و چایخانه ی هیئت را سنگر میدانست. هرگز آقا را ندیده بود. اینبار، اسمش برای دیدار نوشته شد. دلش مثل استکان چای، تا لبه پر بود.
محدثه خوش اخلاق-علوم پزشکی لرستان-داروسازی
۶. نوبت من است…
سال پیش نامش در قرعه نبود. امسال اما بهعنوان مسئول هیئت رهپویان ولایت، در راه بود و آرام زیر لب میگفت: «امسال نوبت من است…» انگار همین زمزمه، فاصلهها را کوتاهتر میکرد.
کوثر معتمدیان- دانشگاه مشهد-روانشناسی
۷. هدیهای که از کربلا رسید
علوم تربیتی میخواند تا شاگردانی بسازد که در بمباران رسانه، ایمانشان زخمی نشود. بسیجی بود و عضو هیئت دانشجویی ولیعصر عج . خبر قرعهکشی را در کربلا شنید. دست روی سینه گذاشت و گفت: «این، هدیه امام حسین است.»
هانیه سادات موسوی دانشگاه آزاد کرمانشاه علوم تربیتی
۸. تعبیر خواب در حسینیه
دو دوست تکیه داده بر ستون انتهایی حسینیه همان که پرچم ایران را در آغوش کشیده بود، مهندسی کامپیوتر میخواندند و در هیئت مکتبالشهدا کنار هم بودند. از پنج صبح در صف بودند تا شاید به ردیف های جلویی برسند. یکی بغض داشت از جاماندن از کربلا و این دیدار را رزق حسینی میدانست. دیگری دو هفته قبل خوابی دیده بود: نشستن در حلقه بزرگان. وقتی پا به حسینیه گذاشت، آهسته گفت: « تعبیرش همین بود.»
مهلا روحی و ستایش حسینپور-دانشگاه پیام نور ساری-مهندسی کامپیوتر
۹. دختری که فردا را گم نمیکند
دانشجوی تاریخ بود و عضو هیئت فاطمیون دانشگاه شان . خودش میگفت به دعوت حضرت زهرا در ایام فاطمیه پا به هیئت گذاشته و رزق دیدار را گرفته. به همراه شش نفر از هم دانشگاهیان ش با قطار از یزد آمده بود. عقیده داشت: «کشوری که تاریخش را نداند، فردایش را گم میکند.»
فاطمه حسینی – دانشگاه یزد- تاریخ
۱۰. هیئتی که باب دیدار شد
دانشجوی طراحی دوخت بود و این رشته را برای خلق لباسهای ایرانی و اسلامی انتخاب کرده بود. با دوستانش، هیئتی دانشجویی راه انداخته بودند؛ یکی پوستر میساخت، دیگری گلسرهایی میدوخت تا در هیئت هدیه دهند. روزها و شبها با نخ و پارچه و شور خدمت گذشت و کمکم هیئت جان گرفت. حالا از همان هیئت، برای اولین بار، راهی دیدار رهبری شده بود و هر قدمش در حسینیه، یادآور تلاشهای دوستانش بود؛ دستهایی که گلسر دوخته بودند، پوسترهایی که آماده شده بودند، همه و همه جمع شده بودند تا این لحظه را بسازند.
مهسا سادات میرسیدی-دانشگاه سبزوار-طراحی دوخت.
خرده روایت های دیدار دانشجویان در اربعین حسینی در حسینیه امام خمینی رحمهاللهعلیه
منتشر شده در کانال ریحانه؛ بخش زن و خانواده رسانه KHAMENEI.IR
@khamenei_reyhaneh
دیدگاهتان را بنویسید